سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه بنده در دل شب با مولای خود خلوت کند و به مناجات پردازد، [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

دل نوشته های من !



« دوستت دارم » چهارشنبه 87/5/9 ساعت 8:0 عصر

در قصه ای قدیمی حکایت می کنند که وقتی روزی روزگاری در سرزمینی دور، مردم گناهان بسیار کردند و مورد خشم خداوند قرار گرفتند، خداوند بر آن شد تا تنبیهی سخت بر آنها مقرر فرماید.

تنبیهی سخت تر از آتش و سیل و زلزله و قحطی و بیماری، تنبیهی که نسل ها را سوزاننده تر از آتش بسوزاند، بی آنکه کسی ببیندش یا بر آن واقف شود.

پس خداوند دو کلمه « دوستت دارم » را از ذهن و قلب مردم پاک کرد، چنان که از روز ازل آن کلمه را نه شنیده، نه گفته و نه احساس کرده باشند.

ابتدا همه چیز عادی و زندگی به روال همیشگی خود در گذر بود. اما بلا کم کم رخ نمود. زمانی که مادری می خواست عشقی بی غش تقدیم فرزند کند، هنگامی که دو دلداده می خواستند کلام آخر را بگویند و خود را یکباره به دیگری واگذارند، آن گاه که انسان ها، دو همسایه، دو برادر، دو دوست در سینه چیزی گرم و صادقانه احساس می کردند و می خواستند که آن را صادقانه نثار دیگری کنند، زبان ها بسته بود و چشم ها منتظر و آن کلامی که پاسخگوی همه این نیاز ها بود، از دهان کسی بیرون نمی آمد و تشنگی سیراب نمی شد.

و بعد ...

کم کم سینه ها سرد شد، روابط گسست و ملال و بی تفاوتی جایگیر شد. دیگر کسی حرفی برای گفتن به دیگری نداشت. آدم ها در خود فسردند و در تنهایی بی وقفه از خود پرسیدند:

چه شد که ما به اینجا رسیدیم، کدام نعمت از میان ما رخت بر بست؟ و اندوه امان شان را برید.

خداوند دلش برای این قوم، که مفلوک تر از همه اقوام جهان شده بودند، سوخت و کلمات « دوستت دارم » را به ذهن و قلب آنان بازگرداند ...

خدا را شکر که ما هنوز می توانیم به یکدیگر بگوییم: « دوستت دارم » !



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس